محتوا شهريار استتابان خواجه نصيريحفظ ارزشها، فرهنگ و ادبيات كهن ما يعني حفظ محتوايي كه شهريار ما است. بر روي اينترنت، حرف اول را «محتوا» مي زند پس بايد از آنچه در دست داريم محافظت كنيم.
شايد اطلاع داشته باشيد كه از سوي يونسكو، سال ۲۰۰۴ به عنوان سال بررسي و تحقيق در مورد «داستانهاي شبهاي عربي» شناخته شد و حاصل آن برگزاري چندين كنگره جهاني خصوصاً در آلمان براي پژوهش در زمينه نفوذ بين المللي اين داستانها در سنن و فرهنگهاي مختلف در گوشه و كنار دنيا بوده است. پژوهشگران، از نقاط مختلف دنيا، به اين پديده ادبي / فرهنگي و هنري پرداختهاند و اثرات و نفوذ اين داستانها را در فرهنگ و هنر كشورهاي خود مورد بررسي قرار داده اند.
حتماً شنيدهايد كه اصل و ريشه اين داستانها، ماجراي «شهرزاد» و «شهريار» و داستانهايي كه «شهرزاد» براي «شهريار» تعريف ميكند - بنابر پژوهشها و روايتهاي مختلف، با نيم نگاهي به داستانهايي كه پيش از آن در هند و چين روايت شده است، ريشه در قصههاي كهن ايرانيان و بويژه در زمان ساسانيان دارد. نسخ اصلي اين داستانها، متاسفانه بنابر دلايل نامعلومي از بين ميرود و عربها آن داستانها را جمعآوري ميكنند و تحت عنوان «هزار و يك شب» به فرهنگ خود ميچسبانند و از آن هم بخوبي محافظت ميكنند، ترجمهاي از داستانها به زبان فرانسوي توسط «گالان» به اروپا ميرود و پس از آن در آنجا به انگليسي و زبانهاي ديگر ترجمه ميشود و نفوذ به ساير ملل و فرهنگها، از همين جا آغاز ميشود. داستانها، آنقدر جذاب و شيريناند كه به سرعت نه فقط ادبيات جهان را متاثر مي سازند، بلكه ساير هنرها، از نقاشي و موسيقي و رقص و تئاتر و سينما گرفته تا حتي معماري را تحت تاثير خود قرار مي دهند به طوري كه در جهان شايد بتوان گفت كسي نيست كه حداقل يكبار، يكي از اين داستانها را نشنيده باشد.
آنچه مرا بر اين داشت تا در اين شماره از خبرنامهام، به اين موضوع اشاره كنم اين است كه به دوستانم يادآوري كنم و بگويم: ببينيد كه ما چه فرهنگ عظيم و غني و فوق العادهاي داريم. ما زماني در تمدن و فرهنگ، داستانسرايي و قصه نويسي، در شعر و ادبيات و حتي علوم و فنون و نجوم و ... حرف اول را ميزديم، ما را چه ميشود كه تمام قرنها دستاوردهاي فرهنگيمان را به آني از دست و از ياد مي بريم و به چشم خود مي بينيم كه برخي را كه به هنگام كريسمس درخت به آپارتمانها ميآورند و به هنگام ولانتاين، كارت و هديه به اين آن مي دهند و غير ... - حرفهايم در اين زمينه بسيار است و اما مجالي نيست براي اينكه بخواهم وارد جزئيات شوم، اشاره اي مختصر به داستاني از داستانهاي شهرزاد ميكنم و ميخواهم توجه شما را به اين موضوع جلب كنم كه در سرتاسر داستانها و قصه هاي شهرزاد بخوبي ميبينيد كه او چطور به شهريار و به مردم خودش (خوانندگان و شنوندگان قصه هايش) آموزش ميدهد: در شرايطي بين مرگ و زندگي، از زندگي ميگويد، از مملكت داري و ياد مي دهد كه قصه و ادبيات تا چه حد اهميت دارد كه آن شهريار ضد زن و قسيالقلب را آرام و رام ميكند كه دست از كشتار دختران و ظلم به مردم بردارد و ... - در داستان «علاءالدين و چراغ جادو» - جادوگر براي به دست آوردن چراغ، به چين مي رود و چراغ هايي نو مي خرد و به كنار قصر علاءالدين ميآيد و فرياد ميزند : چراغهاي كهنه تان را بدهيد، چراغ نو بگيريد، كنيز علاءالدين، چراغ جادوي قديمي را ميآورد و حتي با گرفتن مقداري پول بيشتر، چراغي نو (و بي فايده) ميگيرد. - پيشتر گفتم كه چه آموزشها دارد شهرزاد در اين داستانها و قصه ها! - ببينيد كه او بطور غير مستقيم از اهميت آموزش و آگاهي دادن (اطلاع رساني به زبان امروزي ما) صحبت مي كند و تاكيد مي كند بر حفظ آنچه كهن يا قديمي است. من معتقدم آنچه كه در دنيا حرف اول را ميزند «علم و دانش» است و «فرهنگ». پاسداري از فرهنگ كهن، «زبان»، «ادبيات» و «ميراث فرهنگي» مثل همان حفظ و حراست از آن «چراغ جادويي» ما است. تنها چشم و چراغ ما همين ها است كه ما به عنوان مردمان اين سرزمين بايد چهار چشمي از آن مراقبت كنيم. «جادوگران» ميآيند و ميبرند و آن را به نام خودشان ميكنند و ما بايد بنشينيم ببينيم «والت ديسني» و غيره چه بلايي سر داستانهاي قديمي و كهن ما آوردهاند و كماكان ميآورند. آنها به راحتي چراغهاي جادويي ما را از دستمان ميگيرند و محصولات رنگ و وارنگ و جديدشان را به ما ميدهند (مثل خيلي از محصولات جديد ديگر مثل موسيقي و فيلم و سريال و ...) و بعد براي آنها ادعاي كپي رايت هم دارند! محتواي اصلي (داستان اصلي) به ما تعلق داشته است و ما براحتي آن را از دست دادهايم و حال بايد بنشينيم و ببينيم كه چرا حدود سيصد سال پيش، در هاوايي (بخاطر ملاحظات سياسي آن زمان) شخصيتهاي شهرزاد و شهريار - اهميت وضعيت بحراني مرگ و زندگي مطرح در داستان اصلي - براحتي توسط مترجم (يا مترجمين) از داستانها حذف ميشوند.
اكثر ما ايرانيان، اما، روي اين چراغ جادوي جديد غربيها، روي اينترنت، سرگرم چت كردن و فرستادن لطيفه هاي بيمزه و مسخره ولي جديد ساخته و پرداخته همان غربي هائيم، ما آدمهاي عجيبي هستيم! «خليج فارس» كه ميشود «خليج عربي» آن هم در يك كتاب جغرافيا، صدايمان در مي آيد كه هاي ... آهاي ... چرا؟ چي شد؟ بگير! ببند! اما شايد اصلاً نفهميديم و بعد هم اهميت چنداني نداديم كه چطور «قصه هاي شبهاي شهرزاد و شهريار» تبديل شد به «هزار و يك شب» به لغت عربي و بعد «سرگرميهاي شبهاي عربي»! به لغت فرانسه و بعد انگليسي و غيره.
به اينترنت ميروم، اين چراغ جادوي جديد غربيها و در اين گرداب گسترده گيتي غوطه ميخورم، بالا و پايين ميروم، ميخوانم، ميبينم و ميشنوم: Content is The King - پيش خودم ميگويم : آري، «محتوا شهريار است»! «شهرزاد را چه شد؟»
در فكر حضوري موفق بر روي اينترنت هستيد اما هيچ از بازاريابي و ابزارهاي اينترنتي نمي دانيد، وبلاگ يا سايتي داريد كه مدتهاست فقط داريد براي آن هزينه ميكنيد خلاصه اينكه آن درآمدي كه انتظارش را داشتهايد را هنوز نتوانسته ايد به دست آوريد. ما ميتوانيم به شما كمك كنيم. براي شركت در سمينارهاي خصوصي / گروهي بازاريابي اينترنتي و دريافت خبرنامههاي رايگان تابان خواجه نصيري همين امروز با شماره تلفن / فكس 44104518 در تهران و يا از طريق فرمهاي سايت تماس بگيريد.